دکل ابوذر ...



بسم الله

سلام 

کارگاه  "افق سازی"  با گرایش   "افق بلند"   برگزار می شود

مفهوم افق را این گونه یافتم:

نقطه ایی که در نهایت زندگی می خواهم به آن برسم، افق زندگی من است

و یا به عبارتی؛ به کجا می خواهم برسم در نهایت

یافتم که "افق زندگی" محدود به دنیای مادی نمی شود، افق های بلند را ماورای مادیات جستجو کن!

هر انسانی با توجه به سطح فکری  و بینشی که از خود و جهان هستی دارد - اگر اهل فکر و آینده نگری باشد- افق زندگی خود را ترسیم می کند بنابراین با توجه به سطح فکری، افق نیز سطح بندی می شود

افق های سطح پایین و افق های سطح بالا و بین این دو

دقت کن، گفتم سطح فکری! و سطح فکری ارتباط مستقیمی با سطح تحصیلات ندارد. یعنی انسان بی سوادی می تواند سطح فکری بالا و افق بالایی داشته باشید و برعکس آن، انسانی با سطح تحصیلات بالا می تواند صاحب افق پایینی باشد.

دقت کنیم که: تحصیلات اگر در جهت افق باشد، می تواند سطح و عمق افق را افزایش دهد.

یک نمونه افق سطح بالا را مرور می کنیم:

بانوی موحد، آسیه؛ افق زندگی اش را اینگونه ترسیم می کند:

بارالها، برای من نزد خودت در بهشت خانه ای بساز

می اندیشم، بارپروردگار! آیا افق بلندتری هم از این افق شگفت انگیز بانو آسیه هست؟ این بانو در آن زمان با آن شرایط دشوار به چه بینشی و باوری رسیده بود ؟!!! بسیار شگفت انگیز ؛ چه فکر بلندی! چه افق بی نهایتی .

و چند نمونه افق سطح پایین و متداول؛ 

داشتن یک خانه، یک بچه، ویلا، پول، مقام دولتی، مدال المپیک، خدایا! کبری، را می خواهم، ماشین گرون، و. افق های سطح پایین هستند، نکته قابل توجه در افق های پایین این است که رسیدن به آن روح آدمی را سیراب نمی کنه! و همچنان در جستجوی دیگری است!

و از این قبیل افق های سطح پایین و یا کلا بی سطح بسیار است بسیار و متاسفانه اکثر ما چنین افق های سطح پایینی داریم،

اکثر ما .

وقتی یک انسان سطح بالا به افق ترسیم شده زندگی خویش می رسد، راضی است ! (آخیش رسیدم! شکر)

آرامش، امنیت، رضایت و . نتیجه رسیدن به یک افق بلند است.

ناگفته نماند، انسان سطح بالا هم خواستار خانه و بچه و ماشین و . هست، اما اینها برای او افق نیستند!!!

برای افزایش سطح افق زندگی ام چه کنم؟ آیا عالم هستی افق ساز دارد؟ آیا کسی هست که برایم افق ترسیم کند؟

نقش پیامبران و امامان در افق سازی چیست؟

می شود سطح افق های زندگی مان را بالا ببریم


این مطلب صرفا دیدگاه نویسنده است و پر اشکال ! کما فی السابق


بسم الله

بانوی موحد آسیه خانم- همسر فرعون- در نیایشش با ربّ کریم می فرماید:

بارالها، برای من نزد خودت در بهشت خانه ای بساز

سوره مبارکه تحریم آیه66

شاید در آن زمان بانو آسیه خبری از خاندان پیامبر آخرامان نداشت

شاید او حســـــین علیه السلام را نمی شناخت

که، اگر می شناخت، درخواست می کرد،

خانه اش را، ربّ کریم، نزد خانه او بسازد!!!

یا حسین ع

خانه من کجاست ؟


بسم الله

خروج از بن بست ها

خروج از بن بست های زندگی، دشوار نیست اگر، راهنمایی و دستگیری باشد

پس دست در دست هدایتش گذار که احدی بیش از او به پیچ و خمش آشنا نیست.

و هشیار باش و هشیار که هر آنچه در هر لحظه روی می دهد، پیامی امید بخش برای لحظه دیگر است!


ادامه مطلب

بسم الله

مادر سردار شهید حسن باقری» گفت: بهترین و گران‌ترین هدیه‌ای که شهید باقری به من داد، شهادتش در راه اسلام و دین است که موجب فخر من در دنیا و آخرت شد.

کبری افشردی بهروز در گفت‌‌‌‌‌‌و‌گو با خبرنگار باشگاه خبری فارس در خصوص جایگاه و نقش مادر از دیدگاه سردار شهید حسن باقری» اظهار داشت: شهید باقری معتقد بود مادر و زن در نظام آفرینش مقام معنوی بسیار والایی دارد و  همیشه از من می‌خواست برایش دعا کنم.

مادر شهید حسن باقری



وی بیان داشت: بهترین و گران‌ترین هدیه‌ای که شهید باقری به من داده، شهادتش در راه اسلام و دین است که موجب فخر من در دنیا و آخرت شد.

مادر شهید باقری گفت: او بسیار به من احترام می‌گذاشت و هیچ زمانی پیش نیامد که از گفته‌ها و خواسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های من و پدرش سر‌پیچی کند.

افشردی با بیان اینکه آن طور که باید و شاید فرزندم را نشناختم، افزود: کسانی که در 29 ماه جنگ در کنار وی بودند و با او کار کردند، غلامحسین را خوب شناختند که گفتند او یک نابغه بود.

مادر شهید باقری اظهار کرد: غلامحسین فرزند رئوف و مهربان و دلسوز خانواده بود که برای ایجاد فضای دوستی و یکرنگی در خانواده پیش‌قدم بود؛ و هر وقت مشکلی برای خواهر یا برادرش پیش می‌آمد غلامحسین همیشه پیش قدم بود.

وی گفت: شهید باقری همه چیز را از خدا می‌دانست و همه کلامش توکل کردن بر خدا بود؛ می‌گفت ما کاره‌ای نیستیم و تکیه کلامش هم آیه و مارمیت اذ رمیت و لکن‌ الله رمی» بود.

مادر شهید باقری خاطرنشان کرد: شهید باقری به شدت علاقه‌مند به امام خمینی (ره) بود و سفارش اصلی‌اش به ما این بود که مدافع ولایت باشید.

نام: حسن(غلامحسین)

نام خانوادگی: باقری(افشردی)

تاریخ تولد: 25/12/1334

تاریخ شهادت: 9/11/1361

سن شهادت: 27 سالگی

محل شهادت: فکه جنوبی

آخرین سمت: جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه پاسداران


بسم الله

معجزه انقلاب


دفاع مقدّس وسیله‌ای شد برای اینکه استعدادهای مکنون در انسانها، به شکل عجیبی بُروز کند.
مثلاً 
شهید حسن باقری بلاشک یک طرّاح جنگی است. کِی؟ در سال 61؛ کِی وارد جنگ شده است؟

در سال 59. این مسیرِ حرکت از یک سرباز صفر به یک استراتژیست نظامی،

یک حرکت بیست ساله، بیست و پنج ساله است؛

این جوان در ظرف دو سال این حرکت را کرده است! اینها معجزه‌ی انقلاب است.
رهبر انقلاب 
92/09/25




بسم الله


نابغه جنگ


خصوصیات یک فرمانده عملیات:          60/07/22

1- علاقه  ، ایمان - توکل بر خداوند

2- استعدا (روحی - هوشی - جسمی

3- پشتکار و ثبات قدم و اخلاق نیکو

5- آشنایی به محیط و سابقه کار آموزشی

6- آرامش خاطر و اطمینان قلب

7- جسارت و شجاعت جهت حضور در خط مقدم

8-

---------------                                  60/09/23

تعهد ماندن تا پایان جنگ در جبهه

داشتن حداقل تجربه نظامی - عملیاتی


شماره 8 خالی ماند!!!

و حدود دو ماه بعد،

شماره 8 را پر نکردم، یک بند کلی اضافه کردم:

تعهد ماندن تا پایان جنگ در جبهه

ماندن تا پایان

یعنی

یک فرمانده عملیات، می ماند و جنگ را به پیروزی می رساند،

یا می ماند و در این راه به رستگاری بزرگ (شهادت) می رسد

در مسلک ما فرار واژه ایی تعریف نشده است .


بسم الله
کسی می تواند بر این بسیجی ها فرماندهی کند که راه رسیدن به شهادت را بر خود هموار کند. اگر تسلیم معنی واقعی شهادت نشوید، در این صورت با انگیزه و منش بسیجی ها فاصله خواهید گرفت. لذا فرماندهی بر بسیجی راه و رسم خودش را می طلبد که یکی از اامات آن ایمان به فلسفه شهادت است.» منبع: 
آرشیو صوتی

بسیجی برای اجرای فرامین امام و دفاع از اسلام وارد جبهه می شود. در این راه حاضر به انجام هر کاری است. هر دستوری را بدون چون و چرا اجرا می کنند. هیچ چیز برایش مهم نیست، جز انجام وظیفه. شهادت در این راه را افتخار خود می داند و با جان و دل به استقبال آن می رود. بسیجی با شهادت عجین شده، اگر باور ندارید بروید نیم ساعت در سنگر این بسیجی ها کنارشان بنشینید و با آنها مأنوس شوید. آنگاه با دنیای آنها آشنا خواهید شد. اگر برای این بسیجی ها کم بگذاریم، در آخرت باید پاسخگو باشیم. قبل از عملیات آنها را توجیه کنید، آنها را با چشم باز وارد عملیات کنید. یادتان باشد که فرمانده چنین قشری هستید. مبادا کوتاهی کنید. مواظب باشید که از آنها عقب نمانید، حتی در شهادت.» منبع: 
بیانات در جمع فرماندهان و معاونین گردان های تحت امر قرارگاه نصر


نابغه جنگ


من به این نتیجه رسیده ام که شهادت دست خودمان است. انتخاب شهادت را خداوند به عهده ما گذاشته است. این ما هستیم که می توانیم شرایط آن را فراهم کنیم. ما هستیم که تعیین کننده این مسأله هستیم.» منبع: بیانات به یکی از یاران

این جملات را توی سوسنگرد به یکی از همرزمانم می گفتم و مثل ابر بهاری گریه می کردم .

کلیدواژه ها: شهادت - فرمانده - بسیجی


ده روز بعد ـ نهم بهمن ماه 1361 ـ در حین شناسایی یکی از مناطق عملیاتی فکه ـ نهر عنبر ـ گلوله توپ عراقی در سنگرش منفجر شد و به اتفاق چهار تن از بهترین یارانش (مجید بقایی، تقی رضوانی، غلام عباس قلاوند و مجتبی مومنیان) به شهادت رسید.


منبع: برگرفته و ویرایش شده از  سایت تبیان  


بسم الله

استاد محمد شجاعی

تذکرات ناب حضرت استاد در ماه مبارک رمضان


  <** ادامه مطلب. **>

کلیـــــــــــک کنیـــــــــــد
متن بیانات:

 در اینجا من تذکراتى هم به شماها می ‏دهم، تذکراتى که از روایات استفاده شد که به اجمال به شما می ‏گویم:


تغییر رویه

 اولاً در ماه مبارک، بطور کلى برنامه ما یک برنامه دیگر خواهد بود. در ماه مبارک سعى بکنید که به روزه‏ای که گفتیم در حدى که خدا بخواهد موفق بشوید. از بعضى چیزها کم بکنید، آنچه را که می ‏توانید، نکنید و آنها را حذف بکنید و با حذف آنها موفق به چنین روزه‏ای بشوید آنها را بکنید. خودتان را مم نکنید که مانند غیر ماه مبارک برنامه هایى که داشتید، کارهایى که می ‏کردید، مراوده هایى که داشتید، آنها را اگر همین‏طور ادامه بدهید قهراً نمی توانید روزه را به این شکل که گفتم، انجام بدهید.

انسان اگر می ‏خواهد روزه را آنچنان که هست، حتى المقدور، بگیرد و به ضیافت خدا برود بدانید که صاحب دار خداست، اگر می ‏شود از کارتان کم کنید، اگر بجایى برخورد نمی کند و می توانید از آنچه که می ‏شود کم بشود کم بکنید، تا به روزه آنچنان که هست موفق بشوید. زمینه را آماده بکنید، از فعالیتتان کم بکنید، از معاشرتها و مراوده ها و برخوردها، آنچه را می ‏شود حذف کنیدفرصت را مغتنم بشمارید. ماهى نیست که ماه ضیافه الله باشد جز این یک ماه در هر سال و آن هم اگر خدا عمر داد به این ماه هم رسیدیم. معلوم نیست براى سال آینده باز برسیم. خیلى مغتنم است، عجب مغتنم است! درصدر اسلام برخورد با ماه مبارک این طور نبود. الان متاسفانه همه چیز آن حقیقت و سرّ و ابعاد مختلفش را از دست داده. ماه مبارک هم همین طور. اولاً تذکر من این بود که از برنامه‏ های معمولى کم بکنید.
درخواست توفیق در هر شب برای روزه روز بعد

تذکر دوم من، درخصوص این که موفق بشویم به آن روزه اى که توضیح دادیم این است که: در هر شبى براى روزه فردا، در هر روزى براى قیام شب آینده ـ به لحاظ این که دعاى قبل از وقت به هر چیز اثر خاصّى دارد ـ با تضرع از خدا توفیق بخواهید.

مثلاً شب پنجم ماه مبارک است براى فردا روز پنجم از خدا توفیق بخواهید، براى روزه اش و جزئیاتش.  روز پنجم براى شب ششم توفیق قیام شب و عبادات شب را از خدا بخواهید. تاکید می ‏کنم با تضرع، چون خیلى مجرب است. از این دعاى قبلى هیچ وقت غفلت نکنید.
احیای همه شبهای ماه مبارک

تذکر سومى که درخصوص ماه مبارک عرض می ‏کنم، اگر می ‏توانید مخصوصاً آن وقت ها که شبها کوتاه است، احیاء کل ماه مبارک را بکنید که سرّى دارد که اهلش می ‏دانند. کل ماه مبارک را می ‏گویم، احیاء کل شبهاى ماه مبارک، اگر توانستید، اگر برایتان امکان داشت، شبهاى کوتاه حتى براى افراد مبتدى آسان است، احیا کنید. فرصتى است، مغتنم است، نمی ‏شود بفهمیم چیست، غفلت نکنید و از خدا بخواهید هر قدر ماه مبارک را که شما درمی ‏یابید شما را به احیاء همه شبهایش موفق بکند.  این تذکر سوم من بود.  البته همه اینها مضمون آیات و روایات است منتها گفتم من بصورت تذکرات فشرده براى شما می ‏گویم.


افطار مختصر

در شبهاى مبارک به افطار که می ‏رسید، طبیعى است که وقتى انسان زیاد خورد، کسالت دارد که بدنبالش یا خواب می ‏آورد و یا طورى می ‏شود که انسان در اعمال عبودى از حرکتى که باید داشته باشد می ‏ماند. فلذا افطار اصلش خوب، اما زیادش نه، رنگین بودنش نه!


قرائت سوره قدر و دعای اللهم رب النور العظیم قبل از افطار

قبل از افطار، موقعى که می ‏خواهید افطار بکنید یک سوره قدر بخوانید. حتماً فراموش نکنید، قبل از سحرى هم دومین سوره قدر را حتماً فراموش نکنید که شب شما یعنى افطار شما و سحری ‏تان بین دو سوره قدر باشد که در دستورات هست و سرّ و اسرارى دارد.

اگر توانستید برایتان امکان داشت آن دعاى مخصوص را اللهم رب النور العظیم را هر روز قبل از افطار بخوانید خیلى خوب است.
 

اطعام و انفاق به فقرا

از چیزهایى که باید در ماه مبارک غفلت نکنید این است که، به اندازه‏ای که می ‏توانید به فقرا اطعام بکنید، انفاق بکنید. هر کسى به اندازه خودش، هر چه زیادتر بهتر.

احترام به بزرگترها

هر چه می ‏توانید در ماه مبارک به بزرگترها احترام زیاد بکنید و به کوچک ها دلتان زیاد بسوزد. اینها که من می ‏شمارم آنهایى است که روى آن زیاد تاکید شده است نه اینکه فقط اینهاست. به بزرگ ها خیلى احترام بکنید و هرقدر سن شان بالاتر باشد بکوشید خیلى ترحم و دلسوزى داشته باشید. این هم از آن چیزهایى است که خدا در ماه مبارک براى صائم در صیامش خیلى از آن خوشش می ‏آید.
صله ارحام

هرچه می ‏توانید به ارحام خودتان در ماه مبارک بخوبى سر بزنید. صله رحم خشک نه، بلکه به آن معنا که در صله رحم صحبت می ‏کردم و به یتیم ها زیاد توجه داشته باشید. ارحام هم مخصوصاً ارحام شهداء.

توبه و استغفار

بهر حال ماه مبارک می ‏رسد، زیاد شنیده‏ اید که هر کس در این فرصتى که در ماه مبارک هست نتواند خودش را مشغول مغفرت خدا بکند، منتهاى شقاوت است. از این مسئله بترسید! از حالا پناه ببرید به خدا شماى اشقیاء و ماى اشقیاء که از اشقیاء نباشیم. صاف گفته شده است کسى که ماه مبارک موفق به توبه نشود و موفق نشود خودش را مشمول مغفرت خدا نکند، از اشقیاء است.  از این مسئله به خدا پناه ببرید و روى همین حساب، ماه مبارک که وارد می ‏شود از اولش تا آخرش با تضرع از خدا بخواهید که هرچه شما خلاف کرده‏اید خدا شما را ببخشد، مشمول مغفرتش بکند و از اشقیاء قرار ندهد.

در ماه مبارک زیاد توبه کنید، طلب مغفرت زیاد بکنید. در موقع دعا و تضرع در  نظرتان مجسم کنید اولاً آخرت را، عذابهاى آخرت را، ثانیاً، این مسئله را زیاد بنظرتان بیاورید که: ماه مبارک است، رسیده، جدّى است، اگر مشمول مغفرت نباشم شقى هستم، حتمى است، من که نمی ‏دانم، گناهها هم مسلم است، خدا هم هست، آخرت هم هست، همه اش درست است. مسئله جدّى است. شقاوت چیز آسانى است؟ چیزى است که انسان می تواند ـ حتى اگر احتمالش را بفهمد ـ  تحمل بکند؟ نه، این طور نیست. با تذلل از خدا بخواهید و دعا بکنید.

در دعا هم شرایط دعا را مراعات بکنید. خیلى ها در دعا شرایط دعا را مراعات نمی ‏کنند. در دعا اصرار، الحاح، تبتّل، ابتهال، تضرع، مخصوصاً الحاح زیاد تأکید شده. مخصوصاً در این زمینه الحاح داشته باشید، اصرار داشته باشید.

خلوت با خدا

سعى هم بکنید که وقتى براى طلب مغفرتان دعا می ‏کنید، هیچ کس شما را نبیند. چون ما آن پختگى را یا آن تجرد و انقطاع را نداریم که بى قید از انسان ها باشیم، آزاد از خلق باشیم. چون آزادى و انقطاع از خلق یکى از کمالات است که ما نداریم. اسیر همه چیز هستیم. اسیر خلق هم هستیم. فلذا وقتی یکى پیش انسان بود، انسان حتى دعایش را با آن تضرع و استکانت که می ‏خواهد انجام بدهد، نمی ‏دهد. فلذا مخصوصاً براى طلب مغفرت در ایام ماه مبارک یک گوشه خلوت پیدا کنید، هیچ کس شما را نبیند. آنوقت به اصرار بپردازید.

این حالات مختلف را که براى شما بیان می ‏کنم اگر موفق بودید حالات درون شما، شما را هدایت می ‏کند که چگونه باشید. بگوئید و طلب مغفرت بکنید، آتش را بیادتان بیاورید، غضب خدا را بیادتان بیاورید و اگر چشمتان بى پرده بود، یا پرده از برابر چشمتان برداشته شده بود، حتماً می‏بینید که الان آتش می ‏آید به سوى شما.

گفتم تنها باشید، اگر تنها نباشید اصلاً حال نمى‏آید براى شما، آن اسارت نمی ‏گذارد در دید دیگران شما حال پیدا بکنید. همین طور که رو به قبله ایستاده ‏اید و تضرع می ‏کنید،  حالت تَعَوُّذ داشته باشید. دستها رو به قبله، بگوئید و گریه کنید و تضرع و پناهندگى [داشته باشید]. پناهندگى از این که آتش می ‏آید.  از رسول اکرم صلی ‏الله‏ علیه ‏و آله است که در یک وقتى چند قدم کنار کشید، گفت که آتش می ‏آمد و خود را کنار کشید! البته آن آتش رسول الله صلی ‏الله‏ علیه‏ و آله نبود، بعد هم توضیح داد که چه بود، توضیحاتش طولانى است. آتش می ‏آید اگر ببیند، حالت تعوذ داشته باشید و پناهنده بشوید. در دستورات هست که یک حالت تعوذ چنین است که پشت دستها به سوى آسمان باشد، نه کف دستها، این حالت پناهندگى است. در موقع استغفار پناهنده می ‏شوید از لحاظ اینکه آتش می ‏آید، سخط می ‏آید، غضب می ‏آید و می ‏آید! مگر خدا عنایت بکند. کسى که حالى دارد خود بخود اینجور  مى شود.

یک حالت هم اینجور است که گاهى حالت تبتّل را اینجور تصور می ‏کنند، گاهى ابتهال را. این هم حالتى است که حالت فقر است، مسکنت است، چاره‏ ای نیست، حالت بیچارگى است. البته چرا اینجور؟ سرّش چیست؟ در رابطه با گناهان می گویم و باز من می ‏ترسم آنچه را که باید بگویم نمی ‏گویم، همیشه می ‏ترسم، نمى گویم، مسئله ترسیدنى است، مکرر گفته ‏ام. یقین بدانید، نه من مبالغه‏ ای می ‏کنم و نه خدا می ‏داند آنچه که من می ‏فهمم را می ‏گویم. مسئله خیلى سخت است، خیلى کار را خراب کرده ‏‏ایم. بنا هم نیست اینجا چیزى براى کسى معلوم باشد، مشیت خدا این است که اینجا همین طور بگذرد. هیچ خبرى در اینجا براى کسى نخواهد شد، هیچ معلوم نخواهد شد که من و شما خراب کرده ایم، براى هیچکس معلوم نخواهد شد.

ابتهال

یک حالت هم که در پناهندگى به خداست که به یک نظر ابتهال است ـ چون ابتهال و تبتّل را بانحاء مختلف گفته ‏اند ولى هرچه هست این یکى از حالات است ـ که انسان سرش پائین باشد و دست را هرچه می ‏تواند بالا ببرد و تضرع بکند براى طلب مغفرت. سر به حالت معمولى باشد، دستها بالا برود، سر حالت شرمندگى را داشته باشد، نگاه بسوى بالا باشد. این که نگاه بسوى بالا باشد یک حال دیگر است. اما این ـ وضع ظاهر ـ هم حالى است در طلب مغفرت. و اصلش هم حالت درون است.

امید

وقتى هم که دعا می ‏کنید امیدتان نسبت به رأفت حضرت حق، خیلى بر این باشد که که مثل این که حاجتتان فوراً از دم در می ‏آید، همانجا پشت در است. یعنى امید داشته باشید. اگر امیدتان نبود، مسئله درست نمی ‏شد. خدا رأفت دارد، رحمت دارد، هرچه هست می بخشد، این امید را داشته باشید. حتى تأکید شده که شرط استجابت خداست که امیدتان به خدا خوب باشد، که خدا می ‏بخشد. مخصوصاً در ماه مبارک آن قدر خدا وعده داده که می ‏بخشم. یعنى در ماه مبارک، رحمت خدا، بخشش و مغفرتش عجیب وسعت دارد و یک گوشه‏ ای از ضیافت الله در این ماه هم همین مسئله است.

فلذا اصرار در دعا بکنید، گوشه خلوت اختیار بکنید و مسائل را جدّى بنظر بیاورید، مجسم کنید که ممکن است فردا بمیرید، یک ساعت بعد بمیرید. بالاخره شما افتادید، کارتان از همه جا تمام شده، در پیشگاه خدا چه جوابى خواهید داد؟ همه اینها را در نظرتان مجسم بکنید. و این هم دستور هست که در دعا بهتر است که علاوه بر اصرر و الحاح، انسان گاهى قبل از دعا ، براى مستجاب شدن دعایش صدقه بدهد که مؤثر است.

گاهى اول یک صلوات بفرستد و دعاها و اصرارهایش را بکند، باز هم صلوات بفرستد و این دعا و تضرع را بین دو صلوات قرار بدهد که خدا مسلماً عنایتش در این صورت بیشتر است، این دستور داده شده است.

البته دستورات زیادى هست: غذا را پاک بکنید، لباس را پاک بکنید از حرام و شبهه، که قهراً دعاهایتان مستجاب است.

اینها بجاى خود محفوظ است. به هرصورت از دعا در ماه مبارک مخصوصاً براى بخشش گناهان غفلت نکنید.

صلوات بر محمد و آل محمد

تذکر دیگرى بدهم و آن این است که: هر چه می ‏توانید صلوات بر محمد و آل محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و آله بیشتر داشته باشید. همه اش بنفع شما خواهد بود. به قول مرحوم آقاى طباطبایى که یک نکته سرّى در اینجا فرموده ‏اند که معروف است: که وقتى شما از خدا طلب رحمت خاصّه براى رسول اکرم صلوات ‏الله‏ علیه‏ و آله می کنید، آنها واسطه‏ های فیض هستند، خود رسول الله صلی ‏الله‏ علیه‏ و آله در اصل و بعد هم ائمه علیهم‏السلام و چهارده معصوم و همه واسطه‏ های فیض حق‏‏اند. وقتى شما براى آنها طلب رحمت از خدا می ‏کنید در حقیقت طلب رحمت براى خودتان می کنید، چون هرچه رحمت به آنها زیاد برسد فایده اش براى خود شما و ما است که می ‏رسد. این در واقع خواستن رحمت خداست منتها از مجرایش، اللهم صل على محمد و آل محمد از مجرایش، و طورى است که ما در ابتدا صلوات را براى رسول اکرم صلی ‏الله‏ علیه‏ و آله می ‏خواهیم ولى این دعا را خدا بواسطه رسول اکرم به خاطر رسول اکرم صلی‏ الله‏ علیه و آله قبول می ‏کند. من می ‏گویم به او رحمت بفرست، رد نمی ‏کند، اما [وقتی رحمت را] به او نازل فرمود و عنایت فرمود، عنایتش بما هم برسد.

تلاوت قرآن

تذکر دیگر تلاوت قرآن را در ماه مبارک است. تا می ‏توانید با تدبر، غفلت نکنید، اصلاً تلاوت قرآن یک مسئله است در ماه مبارک، بصورت یک مسئله تأکید شده و حتماً هم اسرارآمیز.
خدمت به سالمندان و بیماران

تذکر بعدى:  اگر در منزل معذوری داشتید، معذور واقعى، آن که خدا معذور کرده، نه آنکه انسانها معذور کرده اند، آنها که معذور واقعى هستند، خیلى پیر، افتاده، مریضى که نمی ‏تواند روزه بگیرد، یا کسى که روزه اش واقعاً ضرر دارد، از اینها داشتید مخصوصاً آنجا که افتاده است، در آماده کردن غذا یعنى خوردن و آشامیدن و رفاه و آسایش او، مخصوصاً خوردن و آشامیدن او، اینجا هم فرصت را از دست ندهید. روى این هم حساب بکنید، زیاد حساب بکنید. او روزه می ‏خورد، شما روزه هستید، او گرفتار است روزه می خورد، اما رضوان خدا در این است که شما به او رسیدگى بکنید. حالا پدر و مادر است که چه بهتر، برادر و خواهر است چه بهتر، گرفتار است، مریض است، روزه می ‏خورد، شما در خدمتش باشید. خیلى خوشآیند خداست، مخصوصاً او بخورد و شما نگاه بکنید. چون براى روزه دارها دستور هست که مثلاّ کسى روزه مستحبى گرفته و در منزل عده‏ ای غذا می ‏خورند، آنها که روزه گرفته ‏اند پیش آنها که روزه می ‏خورند بنشینند و نگاه بکنند، خیلى براى روزه دارها خوب است. در همان حال تمام موهایشان تسبیح می ‏گوید، به بیان امام علیه‏السلام تک تک موهاى بدن تسبیح می ‏گوید.  و بنظرم در بیان رسول الله صلی‏ الله ‏علیه‏ و آله هم هست، بالاخره بیان معصوم است. که آنجا که انسان در بین جمعى که روزه می ‏خورند حاضر شده و خودش روزه است، تک تک کل وجود او، پوست او، گوشت او و تمام موهاى بدن او مشغول تسبیح حضرت حق است. منظورم این است که اگر این طور افتاده ‏ای داشتید خدمت بکنید، مخصوصاً که دل شکسته باشد که نور على نور می ‏شود. از این خدمت هم در ماه مبارک غفلت نکنید.

حلم و بردباری

نکته آخر هم این است که در منزل، در محیط کار، مخصوصاً در منزل سعى بکنید و در هر جا با هر کس برخورد می ‏کنید، سعى بکنید که خیلى خیلى حلم داشته باشید. خیلى بترسید که روزه شما با تندى شما خراب بشود. این دیگر هیچ شباهتى به هیچ کدام از آنها که گفتیم ندارد. این مسئله دیگر باطن روزه را بطور کلى خراب می ‏کند. آن روزه دارها که نپخته هستند، روزه شان دهن بستن است و بزور روز را تمام کردن است، اینها حوصله ندارند. مخصوصاً که پیرایه‏ ای هم داشته باشند، مثلاً سیگار هم بکشند، که خیلى ظرفیت کم دارند و در این روزها مانند روزهاى دیگر نیستند. در صورتى که برخلاف روزهاى دیگر باید خیلى بالاتر و قویتر باشند.

از کم ظرفیتى، از اوقات تلخى، از زود و خوب جواب آن سائل و سؤال کننده را ندادن، بی حوصلگى نشان دادن. از این خیلى اجتناب بکنید. انشاءالله امیدوارم شما موفق و مؤید باشید به صیام و قیام ماه مبارک


بسم الله

     نقطه/پایان

شکلات تلخ خوردی؟  

        هم شکلات و هم تلخ !

                               مثل زندگی

شونیز طلایی

                                                                                       <** ادامه مطلب. **>

یک روز شیرینه، بقیه اش تلخ ، تلخ

        اسمشم شکلات!!! 
             در واقع فریب   
            درست مثل پشمک حاج عبد الله، 
                  یا مثلا 7 لایه بودن یک خواب، البته   7+1

وقتی پاطقار و پامنار و پاترد باشه، اما کسی پایه نباشه، میشه طرح یک معما از کد ریجستری! یعنی یک سرکاری یکی دوروزه، شایدم خیلی بیشتر 

          مثل سریال شهرزاد، که هفته آینده قسمت آخره و من دنبالش می کنم! 

              مثل بادبادک باز و شنام!!!

                    مثل کلاه قرمری و جیگرش

                          مثل آژانس شیشه ایی و فاطمه فاطمه فاطمه .

نان بربری

    یا مثلا  "من او" یک داستان بی وصال با موعظه های مس خره مرشد پیر!!! که فقط مانع وصال بود !

             مرشد من مفهوم زندگی را در وصال آموخت، نه در فراغ و غربت تنهایی

      و در این زمانه به عهد و قول هر نامردی، حتی مرد، حتی تر از نوع بزرگش می شود که دلبست!

وعده های الکی  ساندویج گنده، کافه نادری، آموزش وزنهای شعر، حتی شیر پسته! هیچی! 

در قاموس برخی فقط و فقط میگو به درستی تعریف می شود ولا غیر، میگو، میگو 

با شعار جنگ جنگ تا پیروزی از سفر برگشت، شایدم هنوز برنگشته بود که با عجله و شتاب خواست قهرمان داستانش باشم!

                            و هنوز بدرستی نمی دانم برگشته بود؟ یا نه ! 

بی خبر بود از کارزار  جنگها و شکستهای پی در پی، بی خبر از این که در پی پیروزی و قهرمان بازی نیستم!

 همه چیز گفتنی نیست و بهتر که ناگفته بماند.

ای وای که مهلت یک سلامم نداد، نه حتی یک علیک ! و نه حتی تر . تا خدای نکرده، به اندازه برگ گلی اذیت نشم!!! 

و از همه حیرت انگیزتر، وقتی حالم را تا آخرین نفس وارد قوطی کرد و درب آن را برای همیشه پرس نمود، فکر کرد در پی تلافی و جبران هستم!!! و قصد حالگیری اساسی و شورش دارم!

                     مثلا دوءل ! اما من گانگستر نیستم رفیق!

                                               و ندانستی اشکال هندسی اینگونه رسم نمی شود و یک نمره پرید!

       راستی باورتان می شود، یک لقمه بزرگ از این نان بربری، سهم من شد! باور کنید! باور کنید .

این روزها لبو نمی خورم، کشتی هایم غرق نمی شوند، غش نمی کنم، ضعف نمی کنم و حتی شعری نمی خوانم!

                         حتی تر از فاضل بی زارم        از شعرهای بی سر تهش

     این روزها، از شعر نو و هرآنچه که طعم تلخ شعر می دهد! حتی از شمس و دیوان، دیوانه کننده اش در گریزم

             حتی آسمان آبی را دوست ندارم ، بارانیش زیباتر است

           این روزها همه فعلهای زندگی ام، مفرد است! کوچک،

                     او که ادعای بزرگی می کرد، فعلهایش را با دیگری، جمع می بندد.

حکایتهای صبحگاهی بوستان، مثل داستانهای هزار و یک شب بدون پایان  گذشت!

                                              گویا قسمت چهلم داستان هرگز دانلود نشد، تا پایانی برای شروعش نباشد! 

 کنایه های  بی پروا ی  من و یاابالفضل های نجیبانه او، درست مثل شیطنت های دایمم برای شنیدن یک واژه سه حرفی بی نتیجه گذشت !

 بگذریم

اما! کمپ ترک تلگرام جای قشنگی است، وقتی یواشکی و بی سر و صدا، تلگرام می کشی! با سیگار std که هرگز روشن نشد،

             اسمی که نگفتم و  کلمه ایی که نشنیدم. 

عدد عجیبی است، ????????? که از وبگذر استخراج می شود، حکم آب حیات دارد اما ای کاش تمام شود و بگذارد که الی العبد بمیرم !

                                                  کارتون گجد، طوری دیگر شد وقتی فرمول گجد را در سینما آزادی خواندم و افسوس که در تصمیمم مصمم بودم بر ترک یک فیلم سینمایی و دو فیلم با یک بلیط !

                   و سر انجام تصمیم کبری گرفتم، با ریزعلی می کردم و لباس وابستگی را آتش زدم که قطار در حال سقوط زندگی ام را نجات بخشم، پترس راه نجات سد سوراخ شده را نشانم داد و من سیگار بهمن را برای همیشه ترک کردم و به کوکب خانم پیوستم تا راه تازه ایی در پیش بگیرم . 

                 کوکب خانم از قیدار خان بیزار است و هرگز سیگار بهمن نمی کشد! 

        قیدار خان هم علت تصمیم کبری را نمی داند!

مادربزرگم سخن بزرگی دارد، ناگفته ات را تا نگویی راز است، پس نگو تا بماند! 

          رازم را فاش نمیکنم، پس تخیلات آشفته خود را دلیل تصمیم کبری من ندانید! و با خیلبافی های خویش بیشتر آزارم ندهید!

گاهی فرار می کنی که دوست داشتنی هایت را نبینی و نشنوی

                           گاهی فرار می کنی که زشتی های آزار دهنده را نبینی و  نشنوی

                                                و من از هر دو در هجرت ام

هان ای کودک زیبای من بدان و آگاه باش! که لایه اول، لایه گرم کردن است، و بی تو هرگز به لایه هشتم نمی رسم!

دیشب، شب مبعث هار هار هار خندیدم! و اکنون که مبعث گذشت زار زار زار می گریم!

نقطه، پایان یک خط نیست! گاهی برای مکثی و شروعی دوباره است . 


بسم الله

خاطره یکی از همرزمان از بنده:
آشنایی من با شهید حسن باقری قبل از عملیات خیبر در دو  کوهه صورت گرفت . قبل از این آشنایی من فقط نام ایشان را با عنوان فرماندهی سخت گیر و عصبانی از نیروها و یا کادر بعضی از گردانها شنیده بودم .

سه ماه قبل از عملیات خیبر وقتی از رنجان عازم دو کوهه شدیم برادری با لباس مرتب نظر من را به خود جلب کرد از برادری پرسیدم او به من گفت : ایشان برادر حسن باقری ،فرمانده یکی از گردانهاست . چند روزی از این واقعه گذشت و من از دور مراقب حرکات ایشان بودم و او نیز گاهی نگاهی زیر چشمی به من می انداخت تا اینکه در یکی از صبحگاهها طاقت نیاورده و نزد من آمد .

ضمن معرفی خود گفتم : برادر مرا ببخشید که شما را نمی شناختم و امروز از برادر فلانی سوال کردم شما را معرفی نمود . من نیز بعد از سلام و احوالپرسی در جواب ایشان عرض کردم شما نیز مرا ببخشید من هم قبلا شما را چون در لشکر نبودم نمی شناختم . کم کم در عرض چند روز محبت ایشان در قلب من جا یگرفت و از اینکه دیگر برادران ایشان را به عنوان فرمانده چنین و چنان معرفی نموده بودند ، بنده در ایشان چنین چیزی نمی دیدم ، ایشان همیشه با وضود بود .

و حال خاطره از این قرار است که : ما قرار بود ما را در حال صرف شام باشیم ، نمی دانم چطور شد که من به یاد حسن باقری افتادم، بی اختیار جهت دعوت او به شام به اطاق ایشان رفتم . در را چند بار زدم چون جوابی نشنیدم در را باز کرده و با صحنه عجیبی که الان هم موهایم سیخ می شود مواجه شدم . شهید باقری نان هایی را که نیروها اسراف کرده و دور ریخته بودند و به خاطر گلی بودن زمین نان هم گلی شده بود جدا نموده و تمیز می کرد و می خورد . بی اختیار اشک از چشمهایم جاری شد .

شهید وقتی این حالت را از من دید، به سرعت خودش را مرتب نمود و از من سوال کرد با من کاری دارید؟ در جواب گفتم : آمدم که با ما شام بخورید ، گفت : من شام خورده ام ولی برای چای به اطاق شما می آیم .

بله خب، به لطف خدا یه همچین آدمی بودم.


بسم الله 
یک نکته‌ای عرض کنم و بر بال عرشیِ چنین مژده‌ای سوار بشوید و پرواز کنید به کوچه‌ی بنی_هاشم.
خدا خودش کمک می‌کند!
خدا مگر بندگان خودش را که خوش سابقه هستند رها خواهد کرد؟
خدا هم وقتی امتحان سخت از بنده‌اش می‌کند، یک دفعه‌ای آیه‌ی بسیار روشنی هم بهش نشان می‌دهد.
خدا کمک‌های عجیب و غریب می‌کند. نگاه کنید، می‌بینید.
خدا مهربان است، خدا به فرعون مهربان بود، موسی عمران را فرستاد به سمت فرعون، بهش فرمود: موسی من، باهاش نرم صحبت بکنی‌ها! او طغیان کرده.»(اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏. فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى)(طه/43و44)
خدایا! تو طرفدار فرعون هستی یا موسی؟
خدا به تک تک ما کمک بزرگ خواهد کرد، محبّت فراوان خواهد کرد.
و ما به این محبّت مستحضر هستیم.
پشتیبان ما این محبّت ویژه‌ی خداست.
دل‌هایتان را شاد کردم یا نه؟ حالا روضه.
خدا در امتحان سختی که از مردم مدینه گرفت، و واقعاً آن امتحان سخت بود،
یک کمکی بهشون کرد که در کلّ عالم خلقت خدا چنین کمکی به کسی نکرده.
چه کمکی کرد؟شما فکر کنید برای هدایت یک قوم، برای اتمام حجّت در سخت‌ترین بحران‌ها آیا کمکی از این بالاتر امکان دارد؟
یک‌دفعه‌ای در مدینه، در میان آن مردم مردّد، آن مردم از حق فاصله گرفته،
صدای ناله‌ی فاطمه بلند شد، صدای گریه‌ی فاطمه‌ی زهرا بین در و دیوار بلند شد و همه‌ی مردم از این صدا باخبر شدند.
امام زمان! عذرخواهی می‌کنم، حضرت_زهرا(س) می‌توانست اگر در به پهلویش اصابت کرد، داد نزند؛ می‌توانست. اینقدر قدرت داشت.
اگر می‌دید صلاح نیست کسی صدایش را بشنود یا حتی لازم نیست، به خدا از بین در و دیوار کسی صدای فاطمه را نمی‌شنید.
جز اینکه آرام بگوید فضّه! کمکم کن.
اما این صدای گریه‌ی فاطمه(س) که بلند شد، یعنی آی مردم مدینه! پهلویم را شکستند.»
این هم عنایت پروردگار، این هم کمک.
هنوز هم که هنوز است همان صدای ناله دارد دست‌های ما را می‌گیرد.
همان صدای ناله است ما را جمع کرده دور پسر فاطمه.
ما را دارد مقدمه_ساز ظهور آقا قرار می‌دهد.
همان صدای ناله است که رزمنده‌ها را دست‌شان را گرفت. 
منبع: استاد پناهیان

او

سلام . 


( به کی سلام میکنی؟ نمی دونم! )

فاصله بسیار است، بسیار

یکی می رود که شهید شود و از این دنیا خلاص بشود!

یکی می رود چون از دنیا سیر است

یکی می رود چون با زنش دعوا کرده

یکی می رود که مردم نگویند، تو که مدعی هستی چرا نرفتی؟

یکی می رود چون شهید که بشود حساب و کتاب قیامت ندارد

یکی می رود چون شهید که بشود ، مستقیم تا بهشت 

یکی می رود که نام گنده کند

یکی می رود که جان تقدیم کند

یکی می رود که یار تنها نماند

یکی می رود که از حرم دفاع کند

یکی می رود تا انتقام بگیرد

یکی می رود چون که عاشق و دلواپس خاندان حرم است

یکی می رود که مبادا علی تنها بماند

من چرا می روم؟

تو چرا رفتی ؟

اگر بودی، حتما باز هم آنجا بودی! نه برای این که صرفا به مقام رفیع شهادت نایل شوی! برای این که تاب نمی آوری بانوی حرم تنها بماند! حرم مدافع لازم دارد

9 بهمن نوش جانت !

                                                              <** ادامه مطلب. **>



او

تا به هم رسیدیم، بی‌هیچ مقدمه‌ای یه کشیده داغ خوابوند تو گوش ما . (– نه ! من –  من یک نفرم – اما ما دو نفر یا بیشتر -)

با حیرت و تعجب چند لحظه توی چشماش خیره شدم، چی شده؟

خیره شدم، خیره شد

چیزی نگفت فقط با غم سنگینی نگاهم می‌کرد

چند ثانیه بیشتر طول نکشید، همین چند لحظه لیست بلندبالایی از همه اشتباهاتم توی ذهنم ردیف شد!

آخه کدومش اینقدر آزارش داده؟

سرش را انداخت پایین و برگشت

و من هنوز خیره خیره نگاهش می کردم، انتظار چنین حرکتی نداشتم، و همه بهت و حیرتم، داشت تبدیل می‌شد، صخره‌های سنگ وجودم داشت خرد می‌شد! چند تیکه سنک سیاه افتاد و تلقی صدا کرد

صدا را شنید، یک لحظه ایستاد و کمی برشت، نگاهم کرد!

صورتش پر از مروارید های زیبای بلوری شده بود

نگاهم کرد، نگاهش کردم

از من سنگ سیاه و از او مرواریدهای زیبای بلوری

باز هم فقط نگاه

باز هم بی‌هیچ حرفی برگشت و .

چند قدمی به دنبالش رفتم

گفتم وایسا! یه چیزی بگو

بدون این که برگرده با صدای غمگینی گفت:

چند بار بگم که همیشه راهی هست

بار دوم بلند تر و محکم‌تر گفت، همیشه راهی هست ! راه هست ! هست

این بار سنگها با سرعت بیشتری خرد می‌شدند و می‌افتادند، با صدای بلند و بغض آلودی فریاد زدم، نیست ! نیست

می‌رفت و

و سنگها خرد می‌شدند

یک کاغذ سفید افتاد

برداشتم

صفحه سفید!

بالای صفحه با رنگ قرمز نوشته شده بود

بسم الله  




من: گاهی مردن بهتر از این زندگانی !

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: خیلی ضعیفم، توان ندارم

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: آخه من به چه دردت می خورم؟

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: به جز روسیاهی و تاریکی و گناه چی دارم برات؟

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: صدبار و هزار بار شکستم عهد و پیمانم را

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: یا زنده کن یا بگیر و خلاصم کن

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: حال زارم را می بینی؟ خدایی می بینی؟

او: همه کاره خودم هستم تو فقط بگو چشم!

من: هیچی ندارم، کلا هیچ کاره ام! راه بده .


پی نوشت: یادت باشه کشتی همیشه وسط اقیانوس

                                                        و اونهایی که دارن غرق میشن را نجات میده،

                                                                             فقط کافیه یکمی دست و پا بزنی و کمک بخوای

یکی روزی گفت؛ به سیخ میکشم دلی را که بخواد خارم بکنه!

                         یکی روزی حرف سنگینی بهم گفت؛ الکی گفتم  هیچی نگفت !بلبلبلو


بسم الله الرحمن الرحیم

یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ‌ ‌الْمُطْمَئِنَّةُ‌ 

ارْجِعِی‌ إِلَى?‌ رَبِّکِ رَاضِیَةً‌ ‌مَّرْضِیَّةً‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 

فَادْخُلِی فِی عِبَادِی 

وَادْخُلِی جَنَّتِی


استاد محمد شجاعی

 

به  مناسبت ارتحال ملکوتی استاد جامع اخلاق و عرفان، فقیه و فیلسوف کامل ، حضرت آیت الله محمد شجاعی قدس الله سره ، در روز پنج شنبه 10/10 /94  از ساعت 10:30  الی 12 ظهر مجلس ترحیم در مسجد نور واقع در میدان فاطمی  برگزار خواهد شد.

منبع: وب سایت حضرت آیت الله شجاعی


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

یادداشت های یک پسر وبلاگ پرورش افکار مدرسه خانه دوم من گردشگری و سفر به تمام مناطق دنیا خدمات اینستاگرام دکتر فریدون ولدخانی جراح و دندان پزشک مداحی پروازِ قاصدک صنایع دستی اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه